۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

احیا

دست برد و برگه دستمال کاغذی را از جعبه بیرون کشید، راحت تر از همیشه بیرون آمد.
داخل جعبه خالی به نظر می رسید و روی برگه دستمال، خطی ممتد و صاف کشیده شده بود.
یک آن جا خورد، اما به خودش آمد و اعتماد به نفس اش را از دست نداد.
دست اش را کرد توی حلقوم جعبه و یک برگه دیگر بیرون کشید. و یکی دیگر و دو-سه تا دیگر، مطمئن جعبه را سر جایش گذاشت. حال جعبه بهتر بود و جریان دستمال کاغذی روند عادی پیدا کرده بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر